Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-02@05:27:09 GMT

در موقعیت مهدی بمانیم

تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۹۰۳۰۷

در موقعیت مهدی بمانیم

ایسنا/اردبیل باکری فرماندهی بود که جلوتر از نیروهای خود در خط مقدم حضور داشت و به اعتقاد او فرمانده نباید پشت نیروهای خود باشد.

قدرت سینما توانست رشادتها، بزرگی ها، فداکاری، دفاع مقدس، نابودی ها و تمام آنچه از یک جنگ بر مردمی نازل میشود را به خوبی نمایش و انتقال دهد.

در همین راستا در درجه اول فیلم سینمایی «سفر به چزابه» و «مزرعه پدری» مرحوم رسول ملاقلی پور بوده و در درجه ثانی و اولی فیلم سینمایی قابل احترام «موقعیت مهدی» هادی حجازی فر هنرمند ترک زبان دیگر می باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شهید مهدی باکری فرماندهی که همسرش از دیدنش هیچ وقت سیر نشد و خواهرش شاکی از اینکه چرا جنازه برادرش حمید را به عقب برنگردانده است!

باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، لشکری از رزمندگان ترک زبان ایران که حاضر نشد ویژه خواری در ناف جنگ را رقم بزند و سرزنش خواهر را به جان خرید و اما گفت یا جنازه همه شهداء و یا هیچ یک...!!

باکری فرماندهی بود که جلوتر از نیروهای خود در خط مقدم حضور داشت و به اعتقاد او فرمانده نباید پشت نیروهای خود باشد.

او بدون لکنت و محافظه کاری در نشست فرماندهان رو به یکی دیگر از فرماندهان لشکرها با گلایه از اینکه من و شما از خط مقدم سالم برگشته ایم یعنی امکان مقاومت بوده و ما نکرده ایم، خواستار حفظ موقعیت در جبهه ها شد.

به زَعم این ابرمرد دوران دفاع مقدس اگر در نقطه ای که هم اکنون قرار داریم مقاومت نکنیم و عقب نشینی نماییم، مجدد برای باز پس گیری همین نقطه که ایستاده ایم باید صدها شهید دیگر بدهیم.

او برای حفظ سنگرش تعدادی نیرو خواست، آنها پشت بی سیم خودش را خواستند تا دست عراقی ها نیوفتد. اما باکری به عقب برنگشت و مقاومت کرد. نیروهایش را تنها نگذاشت و همراه با یارانش شهید و پیکرش در قعر اروندرود آرام گرفت.

همسر شهید باکری او را یوخو یورقونو و قانلی گوز خطاب و شاکی بود از اینکه هیچوقت لباسهایش فرصت خشک شدن پیدا نکرد و شوهرش را یک دل سیر تماشا نکرد!

مهدی باکری علمدار عزت و سربلندی آذربایجان شد و نگارندهِ سرنوشت حمید باکری برای برادرش مهدی باکری نیز شهادتی همگون را از سَر نوشت.

اما با جرأت و صلابت میتوان گفت در شرایط کنونی کشور به این شهید بزرگوار، منش و تفکراتش شدیدا نیازمندیم و ماندن در موقعیت مهدی یکی از پیش شرطهای اصلی برون رفت از وضعیت فعلی می باشد.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: فیلم موقعیت مهدی شهردار ارومیه لشگر 31 عاشورا استانی فرهنگی و هنری استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها نیروهای خود

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۹۰۳۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد

 این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه می‌آید ماحصل همکلامی ما با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است. 

بی‌قرار رفتن بود

سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کار‌های خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کار‌های خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نماز‌های جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد. 

 خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم. 

 شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعد‌ها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود. 

 بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعد‌ها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

 فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد. 

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

منبع: روزنامه جوان 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • کریمی: فدراسیون باعث شد از کورس قهرمانی جا بمانیم
  • حمله هوایی و موشکی روسیه به مقر فرماندهی ارتش اوکراین
  • بدون خروج نیروهای پشتیبانی سریع ازمنطقه‌های اشغالی صلحی درکارنیست
  • پدر یان ماتسن: ما می‌خواهیم در دورتموند بمانیم؛ چلسی دیگر شرایط خوبی ندارد
  • عملیات ارتش روسیه در مقر فرماندهی نیروهای اوکراینی
  • شهید حسین اسکندرلو را بیشتر بشناسیم
  • تربیت نیروهای متخصص برای کشور بزرگترین خدمت محسوب می‌شود
  • ادعای سنتکام درباره انهدام یک قایق سطحی بی سرنشین یمن
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • امیر بختیاری: تقلیل اقدامات ارتش در سال ابتدایی جنگ بی‌انصافی است/ در ارتش مخالفت چندانی با ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر وجود نداشت/ از سال دوم جنگ وحدت فرماندهی بین ارتش و سپاه از بین رفت